گوهر عشق
نوشته شده توسط : parvane

گوهر عشق

 
رضی‌الدین آرتیمانی
رضی‌الدین آرتیمانی
 

الهی سوختم بی‌غم الهی

کرامت کن نم اشکی و آهی

چه اشک، اشکی که چون ریزد ز مژگان

شود دامان ازو رشک گلستان

چه آه آهی که چون از دل زند سر

بسوزاند دل یاقوت احمر،

دل بی‌عشق بر جان بس گران است

سر بی‌شور مشتی استخوان است

تو را خلد و مرا باغ و چمن عشق

تو را حور و مرا گور و کفن عشق

ز عشق از هر چه برتر میتوان شد

خدا گر نه، پیمبر میتوان شد

اگر یزدان پاک از لات عشق است

جهان را قاضی الحاجات عشق است

نداند عقل راه خانهٔ عشق

که عقل کل بود دیوانهٔ عشق

خراب عشق آباد ی ندارد

بد و نیک و غم و شادی ندارد

نداند دوست از دشمن گل از خار

برش یکسان بود تسبیح و زنار

ز لذتهای عٰالم گر کنم یاد

بجز خون جگر چشمم مبناد

مبادا مرهم داغم جز آتش

رضی خواهی بعٰالم گر دلی خوش

منبع : ganjoor.net

 




:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار , ,
:: بازدید از این مطلب : 392
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 12 بهمن 1392 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: